محمد صدرا حقشناس گرگابیمحمد صدرا حقشناس گرگابی، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

برای محمدصدرای کوچولو

بازی پستونکی

1393/6/6 21:38
نویسنده : حانی مون
253 بازدید
اشتراک گذاری

اول ماه رمضان که رفته بودیم خونه بابابزرگ،اونجا خیلی باز می کردی.بابابزرگ علی ،خیلی باهات بازی می کرد...بازی های قشنگ.شما هم خیلی دوست داشتی بازی کردن را و انگار دوست داشتی خیلی بازی کنی.البته بعد از یکی دو ساعت ،چشم های قشنگت را می مالیدی و خوابت می گرفت.حسابی خسته ی شدی و می خوابیدی و بیدار می شدی و دوباره بازی...عمه بهار می رفت مطب و مریض هایش را ویزیت می کرد و برمی گشت خونه پیش شما و باهات بازی می کرد.لثه هایت خیلی خارش داشت و عمه بهار گفت یه چیز سفت که خطر نداشته باشه را بهش بده تا گاز بگیره.من یک مقدار بین وسایلت گشتم و پستونکی که خاله ساجده بهت هدیه داده بود را پیدا کردم .دادم دستت.یه بررسی کردی و گذاشتی توی دهنت.دستت را انداختی توی دسته ی پستونک و کشیدی بیرون.هی می گذاشتی و می کشیدی.و هر بار که از دهنت در می اوردی براندازش می کردی تا ببینی چی را داری می خوری.بابایی از اتاق اوردت بیرون و من با زن عمو توی اتاق ماندم.بعد از چند دقیقه بابایی صدایم کرد و گفت مامانی بیا این صحنه را از دست نده!نشسته بودی روی پای بابابزرگ و پستونک را می گذاشتی توی دهنت و با فشار به بیرون پرتاب می کردی و می زدی زیر خنده.صدای خنده ات خنده قشنگ بود جونم.واین بازی ات که کشف اش کرده بودی خیلی مبتکرانه بود.همه ی اهالی خونه با خنده ی قشنگت زده بودند زیر خنده...عمه بهار می گفت باید این فیلم را برای تبلیغ ضد پستونکی به نمایش دراورد!نه ستونک،نه شیشه ؛شیر مادر همیشه...

از موقعی که پاهای کوچولویت را توی زندگی من وبابایی گذاشتی،زندگی مون شیرین تر شده و پر از خنده...خیلی شیرینی با نمکممحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)