یادش بخیر
امروز خاله فاطی ،عکس های نینی خیلی نینی ات را نشانم داد.وای که دلم چه قدر برای اون موقع هایت تنگ شد جون مامان.خیلی کوچولو بودی.زیادزیاد.چقدر قیافه ات ناز بوده.نینی مامانی دیگه دلبندم.اون موقع ها که خداوند مهربون،تو را به ما داد،اصلا فکر نمی کردم که نینی ام این قدر جیگری باشه.اصا نمی شد تصورت کرد جونم.اینا را برایت نوشتم چون اون موقع ها که تازه به دنیا اومده بودی،اصلا وقت نداشتم بیام و برایت بنویسم چون محو تماشای شما بودم و داشتم راه تعامل باهات را پیدا می کردم.باید برایت بگم که واقعا دلپذیر بود والبته سخت.کمکهای آنا و بابایی و بقیه واقعا کارساز بود.عکس های اون موقع ها را برایت می گذارم.چه قدر عشق بودی.یادمه اولین باری که دیدمت،حدود 12 هفته ات بود.توی مانیتور از این طرف به اون طرف تکان می خوردی.وزنت 46 گرم بود.کوچولو بودی.وقتی دیدمت احساس وحشتناکی بهم دست داده بود.یک موجود جدید از طرف خدا.به بابایی زنگ زدم و بهش گفتم:دیدمش!البته ادمه با صدای خیلی بلند و با کلی هیجان این را گفتم.دفعه ی دوم که دیدمت حدود16 هفته ات بود.خانم دکتر گفت اقا پسرت شبیه خودت است...عکس ات را نگه داشتم...اولین عکس عضو سوم خانواده ی من و بابایی...خوش اومدی نفس