تاب اختصاصی محمدصدرا
بابایی از سفر کرمان برای شما یه تاب قشنگ سوغاتی اورد.یه تاب قرمز با تکیه ی سبز و جای دست زرد.بابایی برایت نصبش کرد جیگرم.خیلی با ذوق این کار انجام می داد تا شما میوه دلم را سوار تاب کنه.چون می دانست که خیلی تاب دوست داری.وقتی نشستی رویش ,خیلی ذوق کرده بودی نفسم.یه لبخند ملیح روی لبت نقش بسته یود که از بابایی تشکر می کردی.چشم های نازت برق می زد.با تبسم روی تاب ,جلو و عقب می رفتی.بعدشتوجه ات جلب شد به داخل حموم.اخه بارفیکس تابت فقط به در حموم می خورد=-Oبعد که خوب انجا را برانداز کردی,نگاهت به روی زمین افتاد.خم شده بودی و پایین را نگاه می کردی عشقم:-*قربون پسر نازم برم که می خواهد از همه چیز سر در بیاره:-*خیلی دوستت داره مامانی.بابایی هم دوستت داره و خوشحالیت من و بابایی را به اندازه یه عالمه خوشحال می کنه.الحمدا... به خاطر این نعمت شیرین اش که هرچی شکرش را بکنیم,حقش ادا نمی شه:-*