بازی با روروک
از دو ماه پیش که روروک ات شکسته بودی،نتوانستیم برایت درستش کنیم تا امدیم خانه باباجون.باباجون همش می گفت بچه دوست داره روی پاهایش راه برود،درست کنید این روروک را. عمو جون برایت رو به راهش کرد.وقتی شما را گذاشتیم تویش،بدون هیچ وقفه ای پاهای کوچولویت را فشار دادی و به سمت چپ رفتی تا رسیدی به دراور.با دستگیره هایش یه کم ور رفتی و با چند ضربه دیگه رفتی به سمت چوب لباسی و جارو برقی که زیرش بود.دست های قشنگت را دراز کردی به سمت شان و اون ها را لمس می کردی.اصلا حواست نبود که داری حرکت می کنی.شاید هم این اپشن ات برایت خیلی پیش پا افتاده بود جونم.من که خیلی ذوقت را کردم دلبندم.پسر عشق مامانی دیگهوقتی این کارها را می کنی ،می خواهم بگیرمت بغلم و یه بوس گنده از لپهای نازت بکنم.خدا شما را برای من حفظ کنه.خدا را شکر به خاطر این نعمت دوست داشتنی اش...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی