مهر کجا رفت؟
اذان مغرب شد.وضو گرفتم تا نماز بخوانم.همان طور که قبلا عرض شده بود,خیلی علاقه خاصی به جانماز و مهر داخلش داری.خیلی مسالمت امیز داشتیم با هم همراهی می کردیم جونم.من می رفتم سجده و بعد از سجده ها مهر رو برمی داشتی تا رکعت بعد.سلام نماز رو که دادم.مهر رو گرفتی توی دست قشنگت و با دست دیگه جانماز رو کشیدی و پرتاب کردی به یه طرف.انگار دیگه خسته شده بودی از بازی با مهر:-*=-Oدستی که تویش مهر بود رو بردی پشت سرت و شروع کردی به چهاردست و پا رفتن به سمت کاناپه.هنوز چند قدمی دور نشده بودی که یه جیغ بلند از روی ترس کشیدی...من که داشتم دنبال مهر می گشتم بیخیال شدم و سریع برگشتم سمت شما پسر عسلم:-*دیدم یه چیز گرد و قلمبه توی لباست است:-Pمهر از ...
نویسنده :
حانی مون
1:35