محمد صدرا حقشناس گرگابیمحمد صدرا حقشناس گرگابی، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

برای محمدصدرای کوچولو

رویش یازدهمین مروارید سفید

یه دفعه خیلی ترسیدم و برات نگران شدم جونم:-(بردمت حموم و طبق معمول اجازه ندادی که موهایت رو خشک کنم.به هر فنی که بلد بودم  متوسل شدم ولی جواب نداد.اخرسر هم بهت پیشنهاد دادم تا سرت رو روی پام بگذاری تا با حوله ,موهایت رو خشک کنم جونم:-*با کلی اصرار قبول کردی.البته به نظرم مذاکره با شما,از مذاکره با پنج بعلاوه یک هم سخت تره جونم:-*همین جور که داشتم دستم رو می بردم به سمت موهات,زدی زیر گریه...دهانت باز شد و انگار یه چیزی توی دهنت بود. ولی به یه جای ثابت رو لثه ی سمت چپت چسبیده بود و تکون نمی خورد.خیلی ترسیدم.یه چیزی مثل خون مردگی و زخم و تاول و هم چیز.فکر کردم دندونت چرک کرده ولی اخهرمگه دندون هنوز درنیامده هم چرک می کنه.بعد فکر کردم لثه ا...
11 تير 1394

رویش دهمین مروارید سفید

روی فک  سمت راستت فعالیت زیادی داره انجام می شه و انگار ترافیک کارهات خیلی بالاست.اخه همین هشت روز پیش دندون پنج فک پایینی دراومده بود و حالا دقیقا بالای همون روی فک بالایی,مروارید سفید دیگه ای خودنمایی می کنه جونم:-*مبارک باشه نفسم:-*خداقوت از این فعالیت زیاد:-*
4 تير 1394

رویش نهمین مروارید سفید

این روزها یه کم بی قرار بودی و بهونه می گرفتی .حدس می زدم که داره یه اتفاق جدید رخ می ده.یه مروارید سفید که داره روی لثه هاب پسر نازم احداث می شه.مبارکت باشه مامان خوشگلم:-*
26 خرداد 1394

تولد دختر خاله جونم

بعد از کلی انتظار و زحمت خاله زهرا ,بالاخره چشممون به جمال دخمل خوشگمون روشن شد:-*خوش اومدی خاله جون.محمدصدرا هم ورودت به دنیا رو تبریک می گه جونم:-*با هم رفتیم گل و شیرینی خریدیم تا بریم نینی رو ببینیم.یه کار جدید که خیلی گیر می دی بهش اینه که وقتی تازه سوار ماشین شده باشی,موقع پیاده شدن کلی گریه می کنی و می خواهی بمونی توی ماشین تا با فرمون بازی کنی=-Oخیلی جیگری مامانی ولی اون روز مجبور شدیم دوبار از ماشین پیاده بشیم و تصویر گریه بلند شما پسر نازم خیلی اذیت کننده و بد بود نازنینم:-(تازه تا بیمارستان هم راهی نبود و اون جا هم کوتاه نمی امدی تا پیاده بشی.ده دقیقه زودتر از وقت ملاقات رسیدیم  و با فرمون بازی کردی,ولی بازم موقع پیاده شدن کل...
16 خرداد 1394

ماشینم افتاده توی خیابون!

ماشین بدست رفتی توی اتاق خاله فاطمه.کلا با خاله فاطمه حال می کنی و کلی بازی:-*هیجان رو دوست داری و خاله فاطمه این حس رو با بازی های عجیب اش برات مهیا می کنه.البته من نمی دونم چون خاله فاطمه رو دوست داری,بازی های هیجان انگیزش رو هم دوست داری,یا چون بازی هیجان انگیز دوست داری به خاله فاطمه علاقه داری و موقع دیدنش کلی ذوق می کنی و از خنده های قشنگت بهش هدیه می دی جونم:-*خاله فاطمه اون روز نهارش رو توی اتاقش برده بود و بقیه برنج اش رو پشت پنجره اش ریخته بود تا پرنده ها نوش جان کنند.پرنده ها مشغول بودند و خاله فاطمه شما رو بلند کرده بود تا پرنده ها رو نگاه کنی.شما هم بهشون زل زده بودی,یه دفعه ماشینت از دست های کوچولویت  سر خورد و از طبقه سوم...
2 خرداد 1394

یکی به داد من برسه!منم هندونه می خوام!

خیلی نفسی جیگرم:-*یه حس عجیب که نمی تونم بین این نوشته ها و کلمات بیانش کنم.خیلی جالب و هیجان انگیز و حسی که تا قبل از اینکه خدای مهربون ,شما پسر قشنگم رو به ما بده,تجربه اش نکرده بودم...خدای مهربون ازت ممنونم:-*این روزها بعضی اوقات خیلی به نظرم کارهای بزرگونه انجام می دی.منظورت رو به ما می فهمونی  عسلم.با تکون دادن سر قشنگت به علامت تایید,اشاره کردن با انگشت اشاره برای دستیابی به شی مورد نظرت و در اخر اگه نتیجه نگرفته باشی,خودت مستقلا وارد عمل می شی دلبندم:-*خیلی شیرینی بادامم:-*انا مهمون داشت وبرای مهمون ها ,یه هندونه برید و داخل یه ظرف شیشه ای بزرگ چید و روی میز مقابل مبل ها گذاشت تا مهمون ها از خودشون پذیرایی کنند.شما پسر گلم زودتر ...
2 خرداد 1394

دالی موشه ,مامانی!

قربونت برم مامانی که چقدر داری زود بزرگ می شی جونم:-*به قول خاله زهرا,بزرگ شدی رفت دلبندم:-*زمان سرعتش رو گذاشته روی دور تند...هر روز انگار کار جدیدی رو یاد می گیری و کنجکاوی ات زیاد می شه.دوست داری از هم چیز سر در بیاری نفسم:-*=-Oکارهایی می کنی که واقعا خوردنی می شی=-O;-)واقعا که نعمت بامزه و جیگری خدای مهربونی...خیلی کارهای هیجان انگیز رو خیلی دوست داری.هیجان خیلی به وجدت میاره.ذوق می کنی و می خندی.و دوست داری که بازی هیجان انگیز رو هی ادامه بدی...البته در این زمینه با خاله فاطمه جور هستی...چون اینجور بازی ها رو خاله فاطمه باهات انجام میده...خیلی هم خاله فاطمه رو دوست داری.وقتی چند وقت ندیده باشی خاله فاطمه رو,موقع دیدار خیلی ذوق از خودت ن...
31 ارديبهشت 1394

چرا درب با کلیدم باز نمی شه؟!

دسته کلید با کلیدهای در اندازه های مختلف و با جنس خاص شون که برخوردشون به همدیگه صدای خاصی هم تولید می کنه,یکی از وسایل و یا شاید حربه های بزرگ ترها برای سرگرم کردن نینی کوچولوهاست.در اکثر موارد هم جواب می دهد جونم=-O;-)شما هم به دسته کلید و صدایش علاقه داری و البته سوییچ ماشین با دزدگیرش که هم صدای بیشتری داره و با فشار دادنش یک چراغ کوچولوی سبز یا قرمز هم روشن و خاموش می شه رو بیشتر می پسندی,دیگه تکنولوژی دیگه جونم:-*که نصیب بچه های امروز شده.یه کار دیگه هم با کلید انجام می دی=-Oکه خیلی عشقه و معلومه خیلی روی کارهای بزرگ ترها زوم هستی و خیلی باهوشی ماشا... و اون اینه که کلید رو برمی داری و می بری می زنی به یه درب بسته و هی فشارش می دهی و ب...
28 ارديبهشت 1394

میز نوردی و تماس نزدیک با تلویزیون!

تلویزیون جزو وسایل جذاب این دنیاست از نظرت پسر قشنگم:-*به نظرت خیلی هیجان انگیزه و حاضری وقت زیادی رو صرف تماشایش کنی.نمی دونم این خوبه یا بد.یه سری اعتقاد دارند باید با تکنولوژی روز پیش رفت و باهاش در گیر شد,بعضی ها می گویند که نباید به ماشینی شدن دنیای انسان تن داد و تا می شه باید محدودش کرد که البته من هم طرفدار نظر دوم هستم.ولی همه اطرافیان خیلی از این وسیله استفاده می کنند و برایت الگو هستند.دیشب یه حرکت جالب زدی.از روی میزهای عسلی که گذاشته بودم  جلوی میز تلویزیون بابا جون اینها،تا نتونی درب ویترون رو باز کنی و دست های کوچولوی نازتبه ستاپ باکس نرسه,خودت رو بالا کشیدی  و دست های نازت رو چسبوندی روی تلویزیون و با یه هیجان خاص ب...
28 ارديبهشت 1394