پارک
جمعه با عمه جون و همسرش رفتیم بیرون.ناهار رو رفتیم به یه رستوران سنتی,سفره خانه جارچی باشی.خیلی هیجان انگیز و قشنگ بود.یه فضای سنتی با حوض و فواره و کلی دکور سنتی...خیلی فضایش قابل نگاه کردن بود.پر از چیزهای هیجان انگیز=-Oتو هم همش دوست داشتی بری بشینی وسط حوض عزیز دلم:-*اخر سر هم انقدر گریه کردی و نق زدی تا هرکی مجبور شد به صورت شیفتی شما رو توی سفره خونه بگردونه تا گریه نکنی...نفر اخر من بودم,روی دستم خوابیدی نفسم:-*البته دستت رو زدیم توی حوض و لباست هم خیس شد ,بعدا که اینا رو خواندی ,شاکی نشی:-Pبعد از اونجا رفتیم سی و سه پل و پارک بازی مخصوص بچه ها...اول از سرسره شروع کردیم.خوشت می اومد و می خندیدی.بعد الکلنگ به سختی.چون پایت رو نمی تونست...
نویسنده :
حانی مون
1:28